در این محاکمه تفهیم اتهام ام کن

سپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کن

اگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام،

تو با سیاست ابروی خویش رام ام کن

به اشتیاق تو جمعیتی ست در دل من

بگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کن

شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را

به پاس این همه سرگشتگی به نام ام کن

شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم...

اگر که باب دلت نیستم حرام ام کن

لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم

تو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن
7 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/09/21 - 10:17 در دوستها